مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
نذر گـل روی تو باید شهـر را آذین کنم اسباب شور و شادی عشّاق را تأمین کنم وقتی که یاری میرسد عطر بهاری میرسد شبهای دی را با دمت شبهای فروردین کنم جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن کام تـمام شهـر را با نـام تو شیـرین کنم در زیر طاق گنبدت هفت آسمان گم میشود در پلّکـان بارگـاهت نـاز بر پـروین کنم بین بهشت و سامرایت سامرایت مال من اصلا نیازی نیست که عمری سبک سنگین کنم تو هرچه باشد شاهی و من هرچه باشد نوکرم این را همیشه روز و شب باید به خود تلقین کنم اعجاز ابیات کمیت باشد به لطف اهل بیت تنها کسی که شاعر کوی تو شد تحسین کنم حرف دلم را پیش از اینها خواجۀ شیراز گفت پس از لسان الغیب بیت دیگری تضمین کنم "عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم دست شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم" ای وارث ختمی مآب ای یادگار بوتراب خورشید عالم تاب من بر عالم خاکی بتاب شأن رفیعـت را بنازم ای عزیز فـاطمه وقتی برای تو امام عصر میگیرد رکاب درک کمالت حضرت نوح نبی را کرده پیر شأنت عزیز مصریان را از خجالت کرده آب گنجینۀ اسرار را در سینه داری از ازل با تو نمیخواهد بگردد شیعه دنبال جواب هم اسقفان هم راهبان تسلیم اعجازت شدند نه اهل معرفت که محتاج توأند اهل کتاب دلتنگ دیدار تو باشد حق تعالی زین سبب تصویری از روی تو را در عرش اعلا کرده قاب در لقمههای سفرهات گویا جلالت ریخته از برکت لطف تو سائل میشود عالیجناب حاجات اصحاب و موالی را نگفته میدهی محظوظ ابوهاشم شد از آن التفات بیحساب چشمان تو خـلق بهشتی مثل سامـرا کند احسانت از اهل جهنم نیز بردارد عذاب از هر در صحنت دری سوی خدا وا میشود پایین پا پیـدا شود راهی برای فـتح باب جرم است اگر سجده به پایت حجّت حق در زمین جز سجده بر پای تو من جرمی نکردم ارتکاب از واژههای خسته کاری بر نمیآید دگر شرمندهام در شأن تو هرگز ندارم شعر ناب ناقابلی را چـشمۀ مهـر تو قـابـل میکـند آخر مرا هم لطف بسیار تو دعبل میکند با دست تو وا میشود باب العطای دیگری دارد به تو رو میزند امشب گدای دیگری بیحد و اندازه کریمی چون کریم اهل بیت در رحمت و جود و سخاوت مجتبای دیگری هر آنچه میخواهی بگیر از من گدایی را نگیر من که ندارم جز در این خانه جای دیگری تو شمع و من پروانهام با غیر تو بیگانهام رنگی ندارد پیش من اصلا حنای دیگری مسکین تو در میزند مرغ دلم پَر میزند روزی من کن از کرامت سامرای دیگری عطر خوش سیب از سوی شش گوشۀ تو میوزد داری به زیر گنبد خود کربلای دیگری فرش حـریمت بالشم آنجا پُر از آرامـشم از غیر دست تو نمیگیرم دوای دیگری در جای جای بارگاهت رد پای مهدی است سرداب سامرای تو دارد صفای دیگری بحرالفضائل هستی و من هرچه میگویم کم است مدح تو را میخوانم اما در فضای دیگری ذریۀ سلطان طوس آیینۀ شمس الشموس! دارد به دامن مادرت گویا رضای دیگری شیر درنـده رام تو فـتح الفـتوح اقدام تو تو حـیدر کـراری اما از نـمای دیگـری مانـند ذکر یا عـلی نامت گـره وا میکند ایـوانت آقـا کار ایـوان نجـف را میکـند |